مهدیه لطیفی

دستت را به من نزن!

دستت را به من بزنی زخم خستگی ام دهان باز می کند

و بند نمی آید این خون

که تو با هر نامی که از در می آیی

پرستاری نمی دانی

+ به آدم های زرد اعتماد نکن/آنها برادر هر کسی می توانند باشند/ محسن جعفري
+ گاهي به سخن گفتن از زخم ها نيازي نيست/برنگرد.../من از نگاهي كه در آن عشق نيست/هراس دارم/ شاعر؟؟؟

سید علی میرافضلی

گاهی از یاد من می‌رود

که به یاد تو باشم

ای که یادم به یاد تو محتاج

هر دقیقه خودت را به یادم بیاور


+ چه زیبا می شوم/وقتی صدایم می کنی/و من/غرق در شادی/از تو می نویسم/صدایم کن.../ ایرج تمجیدی
+ شب بيدار است/از كودكي كه/در دلم مي لرزد/ سمیه رضایی اصل

نسترن وثوقی

نام‌هایِ خانوادگی

اندوه هزار نسل را در تو زنده می‌کنند!

کسی که ترا به نام کوچک صدا می‌زند

آن‌قدر دوستت دارد

که فقط تو را یاد درد‌هایِ شخصی‌ات می‌اندازد!

+عمرکه بی‌عشق رفت هیچ حسابش نگیر! / مولوی
+چه کسی/می‌تواند بگوید: « تمام شد»/و دروغ نگفته باشد؟/نادر ابراهیمی

علی‌رضا نوری

می خواستی لباست را در بیاوری

گفتم بماند برای وقتی که عقل مان به این چیزها برسد

استخوان های سینه ام داشت می سوخت

شنیده بودم فرهاد سوخت

فروغ سوخت

شهید جواد معبودی سوخت

و حالا که عقل مان به این چیزها می رسد

مرا به بچه ات نشان میدهی

می گویی این آقا که سینه اش سوخته است

می توانست پدرت باشد

مژگان عباسلو

به من نگو وقتی که رفتم صبور باش؛

به کسی که شنا نمی‌داند

نمی‌گویند در غرق‌شدن عجله نکن!

بی صدا برو و در را پشت سرت ببند

تا من صدای آن پرنده را نشنوم

که نمی‌داند یک نفر با رفتنش

می‌تواند یک شهر را از سکنه خالی کند.

تا تو به ایستگاه برسی

این خانه در سکوت غرق شده‌است.

+او پيش از سلام چمدانش را بسته بود.

شهاب مقربين

کنار هم

شانه به شانه هم

یک لحظه

وقتی که می رفتند

یکی به سمت شرق

دیگری به غرب

مهدیه لطیفی

کاسه ی چشمم

جایی درست به قدر حجم تو را خالی دارد

راستی چاقی؟

لاغری؟

چهارشانه؟

یا...؟

تا تار عنکبوت نبسته بر این خالی

در چهارچوب در پیدا شو

من از عنکبوت ها و جمجمه های شکسته

من از انعکاس چکه چکه های آب از سقف

بر دالان های خالی

می ترسم

امید بیگدلی

از باجه تلفن

روی خط اعتباری ام می ایم

خاموش

خط ثابتم را می گیرم

در دسترس نمی باشد

چه قدراین روز ها به تنهایی ام مشکوکم

کامران رسول زاده

برای قدم زدن با تو

هر از گاهی

از خودم

بیرون می زنم،

روحم هنوز

به خانه بر نگشته!

علیرضا عباسی

روبرویت که می نشینم

احساس می کنم

هر دو

به دنیا پشت کرده ایم

شهاب مقربين

کسی مدام به در می‌کوبد

اینجا

رویای مردی مرده زندگی می‌کند

و رویاها

در را به روی کسی باز نمی‌کنند...

جلیل صفر بیگی

هر شب،

به هوای دیدنت،

از خوابی،

آسیمه دویده ام به خوابی دیگر . . .

رضا كاظمي

بیا به هم دروغ بگوییم!

 

من بگویم: بهار شده

تو باور کنی، بیایی!

علی جان نثاری

معتاد شده ام

به مخدری ...

به نام تو

ترک که نه ،

مرگ را انتخاب می کنم

علي‌رضا روشن

دستِ برگ را

در دستِ باد

دستِ ساحل را

در دستِ آب

می بینم و دست هایم در جیب

به تو فکر می کنم

مینو نصرت

به هوای تو


تا نیلوفر دویدم

او

آموخته بود مرداب را

من

فرو رفتم .

رضا كاظمي

هرشب به سُراغَم می‌آید

هرشب هم فکر می‌کند اشتباه آمده

بازمی‌گردد.

ببین رفتن‌َت چه کرده که دیگر

مرا هم نمی‌شناسد مرگ!

رضا كاظمي

به خیالِ تو اعتباری نیست

گاهی هست، گاهی نیست.

باید

با خیال خودم سفر کنم!

مينا آقا زاده

به خواب‌م بيا

وَ مراقبٍ خواب‌هايم باش

تو كه مي‌روي

من كه مي‌خوابم

كابوس‌هايم بيدار مي شوند...

مجتبي صنعتي

به دنیا نیامده ام هنوز

این را تنها تو می دانی

تو

که به دنیایم نیامده ای هنوز

نیلوفر ثانی

رفته ای ، اما

میخوانم َ ت در شعری

می نشانم َت در واژه ها

اینگونه

خود را به تو می رسانم...

سید محمد مرکبیان

درخت هم

به هوای باد می رقصد..

عبور تو

تکانم داد.

نیلوفر ثانی

شبی به التیام ما

به دیدار بیا

که از روشنی ِنور ِنگاه ِتو

یادمان آید

روزهای آفتابی ...

سید علی میرافضلی

تو امنیّتی

بهاری برای درختان

درختی برای پرنده

نگاهی برای رسیدن به رؤیا

کلامی برای به خاطر سپردن

و آرامش ریشه‌داری درین عصر غمگین.

سينا به منش

سربه سر هم گذاشته

پهلو به پهلو

آرمیده اند

 

آن

خواب جای دیگری می بیند

این

خواب کسی دیگر

نیلوفر ثانی

چَشم از مَن بر نـَدار

چو کودکی سر به هوا

به دنبال ِ مادر

هرکه را شبیه تو ببینم ،

دامنش ميگیرم ...

نیلوفر ثانی

از دســتان ِتو

رهــا شد َم

افتـــاد َم در دســـتان ِ باد

و اینــگونه

سالهاست خانه به دوُشــم