علي اسداللهي

من

كاناپه‌ای پوسیده

در باران ...

تو

سربازی دورافتاده

با گلوله‌ای در پهلو ...

چقدر دیر

همدیگر را پیدا كردیم ...

علي اسداللهي

سبز

اگر فرو نمی‌رفت در پاییز

درخت اگر تن نمی‌داد به چماق

برگ‌ها اگر نمی‌رفتند در باد

یک بار بهار می‌کردی و بعد از آن

همه سال، سال فراوانی بود.


فروردین من باش

می‌خواهم پیراهنت را درو کنم ...