محمد علی بهمنی

باید به فکر تنهایی خودم باشم

دستِ خودم را می گیرم و

از خانه بیرون می زنیم.


در پارک

به جز درخت

هیچ کس نیست

روی تمام نیمکت های خالی می نشینیم

تا پارک

از تنهایی رنج نبرد


دلم گرفته

یاد تنهایی اتاق خودمان می افتم

و از خودم خواهش میکنم

به خانه بازگردد.

محمد علی بهمنی

هرصبح باشنیدن یک عطسه

می ایسیتم که حادثه از خانه بگذرد

آنگاه دنبال آن به راه می افتم

+ای عشق...!/برای نجاتِ جهانْ /کفایت نمی‌کنی دیگر/ رضا كاظمي

محمد علی بهمنی

عشق ...

چشمی است که گاه ،

خود را به کوری می زند

تا از خیابان عبورش دهی

. . .

بی که بدانی ؛

عبورت داد !