ساره دستاران
انگار سالهاست كه نيستي
نبودنت ميرسد
به سينماي صامت
عكسهاي سياه و سفيد
بيا و
اصحاب كهف را
در من بيدار كن
نبودنت ميرسد
به سينماي صامت
عكسهاي سياه و سفيد
بيا و
اصحاب كهف را
در من بيدار كن

ساره دستاران

ساره دستاران

ساره دستاران
ميدانم
فايدهاي ندارد
فايدهاي ندارد
به تلفن چشم بدوزم
هر از گاهي بروم پشت پنجره
پرده را كنار بزنم
يا با هر صداي آشنايي
سر برگردانم
فايدهاي ندارد
درست مثل اينكه
به گلهاي پيراهنم
آب بدهم
ساره دستاران
هر روز
غرق ميشوم
در اين شهر بي دريا
و شب
خودم را بالا ميكشم
روي تخت خواب
با صدفهايي در دستم
و تكههاي تور
چسبيده به تنم
ساره دستاران
چيزي از دريا
در صدفها جا مانده
چيزي از تو
در من
چيزي از صداي تو در گوشم
چيزي از تصوير تو در نگاهم
چيزي از بوي تو در هوا
جا مانده
به هم ميكوبند موجها
درون صدفها
درون سينهي من
ساره دستاران
ساره دستاران
آرشیو شاعرین