بهونه راد

درخت بيچاره را

پاييز،عريان مي‌ كند

آبروي ريخته را

زمين به دوش مي كشد

درخت-سرما

نا‌مشروع هم آغوش شدند

برگها از هراس آبستن...

زرد شدند

بهونه راد

به‌ قلم

از عطش بوسه‌هايت گفتم

نشستند به تمناي لب‌هاي تو

زنان، ميان شعرهايم...

بهونه راد

پیراهن کوچک قدیمی‌ام

درکم کرد

وقتي تنگ‌تر

به آغوش كشيد

بزرگ شدنم را