قدسی قاضی نور

بعد از آن ھمه سرگردانی

روی وجب به وجب خاک

بعد از آن ھمه جستجو روی نقشه ھای جھان

دانستم

دستان توست، وطنِ من


+پنجره؛/از دیوار بیزار!/و/وجودش، بسته به دیوار!/قدسي قاضي نور


قدسی قاضی نور

چه رابطه ی مرموزی ست

میان

پیداترین زخم

پنهان ترین راز...


+عاشق که می‌شوي/لالایی خواندن هم یاد بگیر/شب‌های باقیمانده‌ی عمرت/به این سادگی‌ها/صبح نخواهند شد/مهديه لطيفي

قدسی قاضی نور

آغاز همیشه یکسان است

پایان معنا می کند

راه را

بیراه را

قدسی قاضی نور

شادی ام را می شکنی

که با تکه های آن چه بسازی؟

گیرم زخمی تازه

میان این همه زخم !