محسن جعفری

شب های تابستان

از شهر فرار می کنم،

می زنم به حاشیه

کنار درختی که یک دنیا حرف دارد.

صحبت از تبر ویادگاری نیست ،

او به تنهایی

عادت نکرده است هنوز

+وقتش رسیده است/موهایم را کوتاه کنم/ و بهانه‌هایِ کوتاه‌تری دستِ باد بدهم/ نسترن وثوقي
+چرا گاهی آدم‌ها طوری رفتار می‌کنند که آدم گمان می‌کند مسبب مرگ پدرشان بوده است؟

محسن جعفری

بی آنکه تلاشی کنی

دوستت دارم.

کار توسخت تر است

یامن؟!

محسن جعفری

مرا دورکن از خودم ،

میخواهم

به تو نزدیک شوم

محسن جعفری

ليوان لب پريده ام را

روي لبانت نگذار.

اگر آن هم بپرد،

ديگر چيزي براي نوشيدن ندارم.

محسن جعفری

موجهاي نورس

وقتي به صخره هاي پير ميخورند

به چه اميدي

به درياباز ميگردند؟!