نسرین تهرانی
یعنی که امشب
بیشتر دوستت دارم
نسرین تهرانی
عشق
ترانه ي جاويد ِ نيستي است
وقتي
تو را مي سرايد و
من را
تمام مي كند
نسرین تهرانی
به فرض محال
که پله های رفتن از هبوط را بالا بیاوری
و سیب را
و سیب ها را
با این عشق بی پیر سرگردان در بیابان روحت
چه می کنی؟
نسرین تهرانی
یکی یکی فراموش می شوی
تا من قله های نرفته را فتح کنم
تنهایی
مثل زمین خوردن است
ابتدایش درد دارد
نسرین تهرانی
چه واژه ها که نشستند به گل
چه خاطره ها که نیامده رفتند از یاد
سفر بهانه ی خوبی ست
برای نرسیدن
نسرین تهرانی
وقتی فراموشت می کردم
گفتم که دیگر باز نخواهم گشت
پاییز دستم را گرفت و نزدیک یادت
نشاند زیر باران هایش ...
نسرین تهرانی
از ترس مباداهای بی هنگام
دلمان را سد کردیم و
روحمان را گرگ
حالا
نه می شود عشق را زوزه کشید
و نه این شوق غمگین را
به دریا ریخت ...
نسرین تهرانی
تا تو پیامبر بادهایی
من برگ های درخت پاییزم
ببین که تا دوردست ها
چه پریشانم
نسرین تهرانی
در گیرو دار تو
جهان کلمه شد و
یادت
بی قراری من
در دفتر شعرم
نامت را از بلند بنویس
نسرین تهرانی
نسرین تهرانی
نسرین تهرانی
آرشیو شاعرین