رسول ادهمی

جایِ تو را زنِ دیگری پر کرده
زنی که من هم جای شوهرش را پر کردم
گله ای نیست من عادت دارم
تو هم زیاد به دلت بد راه نده
مرد تو هم روزی زنی غیر از تو را دوست می داشت
مثل تو که قبل از او دلبسته در باز کردن من بودی...
حال این شهر زیاد خوب نیست
شهری که هیچ کدام از آدم ها
عشقِ اول هم نیستند...
آن چنانی که تو
آن چنانی که من
آن چنانی که همه ی آدم ها...!

رسول ادهمی

به هر که گفتم دوستت دارم،
رفت!
 
من در کاهش جمعیت این شهر،
دخیلم...

رسول ادهمی

داشتم رقص زیبای تو را تصور
 
می کردم
 
که خدا آهسته به شانه ام زد و گفت
 
یک خرده جابه جا شو من هم
 
ببینم ...

رسول ادهمی

دورافتاده ای!
 
مثل اتفاقی که به من ،
مربوط نیست. . .