آرش ناجی

اين عشق
كيوسك زرد همگانى بود
كه تو را وصل مى كرد به ديگرى!
 
خوب است لااقل
"دو زار" مى ارزيدم در اين ميان . . .

آرش ناجی

زنده ام

به خون و خاطره

یکی را شریان ها می رساند

دیگری را

خیابان ها ....

آرش ناجی

پاییز هم فصل رویش است به نوعی !

آنگونه که من

بذر بغض می کارم

در حنجره ام !

آرش ناجی

باور کرده ام

که رفته ای ؛

اما دلم

نا امید نیست ،


همچون مادری که

در را نیمه باز می گذارد


تا همیشه...

آرش ناجی

مثل اوقات ِ طوفانی

سرم را پایین گرفتم

آن لحظه که

عبور کردی

از من!

آرش ناجی

چه بی معناست

آش نذری!

وقتی همسایه ات

دختر دم بخت نداشته باشد !

آرش ناجی

درها را بسته ام

بلکه از پنجره بیایی

ای عشق نامتعارف

آرش ناجی

من

عشقــگــَــزیده ام؛

و از سیاه و سفید ِ چشمهای تو

می ترسم!

آرش ناجی

شاید اعتیاد ِ پدر بود

شاید بیماری ِ مادر بود

شاید جهیزیه ی خواهر بود

که چراغهای قرمز را

طولانی تر آرزو می کرد

پسر بچه ای

با یک دستمال کثیف!

آرش ناجی

من

گورم را گم کرده ام!

و از همین است که

آواره و زنده ام هنوز !

آرش ناجی

آن دیوار کاهگلی

حالا برجی گرانیتی شده!

 

.

ولی من هنوز

چشم گذاشته ام

و می شمارم

سالها را...

آرش ناجی

بپیچ بر من

سپیید ِ تنت را

 .

 .


که زنده بوده ام اینهمه سال
 

از سر  ِ بی کفنی...

آرش ناجی

و من

خوشبینانه

به نیمه ی خالی ام نگاه می کنم

.

.

شاید که برگشتی...

آرش ناجی

و عشق

انعقاد نطفه ایست

در زهدان ِ

زنی نازا....!

آرش ناجی

در حیرتم از خودم

که چرا  پاییز عاشقت شدم!

.

.

فصلی که

تمام زردی اش

از بی اعتمادی ِ برگ به شاخه است .