مهدی دادگستر(م-د-شالکول)

بی خود وبی جهت خسته می شوم،

راه می روم،

می ایستم،

می نشینم،

چشمانم را باز می کنم و،

می بندم...

اما تو هنوز آنجایی،

هنوزو...

تو از کدام شبانه ها گذشته ای -

در این کویر؟-

که روز های امید ت ،

در زهر تابستان آن سال -

چنان بر جنون نشست و،

پیاپی تکرار شد:

دراین قفس ،

با دشت هایی ترک خورده-

از،

هزاران سال اکنون؟

+دریا و،/جنگلم باش!/قلبم را پرکن-/در این همه/بی ستاره گی!!/م-د-شالکول

فاضل نظری

حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا،

دو برابر شدن غصه تنهایی،

نیست!؟

+آيا پرنده ها/به آسمان مي روند؛/وقتي/به خاک مي سپاريمشان!؟/مرتضي محمودي

شهاب مقربين

می‌پرسم  چرا  چرا  چرا

و صورتم را در دست‌هایم  پنهان می‌کنم


چرا این دست‌ها

نتوانستند کاری کنند

جز پنهان کردنِ صورتم

پرویز صادقی

چیز غریبی ست عشق

نگذار قلبت بداند

ماهی ها تشنه می میرند !

آینا

دنیای ما آدم ها

گاه غریب

گاه شگفت انگیز

دنیای رنگی من نیز

گاه سبز چون بهار

همراه با چهچهه پرندگان...

وگاه سپید وبرف اندود

چون زمستانی بی انتها...

کدامش را برایت بخوانم..

تا در غمم شریک نشوی..

آخر نمی پسندم

که قلب مهربانت را با اشک

آبیاری کنم

تو

زیبای من

فقط در بهارم

شریک باش

وبس....

پرویز صادقی

بعضی حرف ها را نباید زد

بعضی حرف ها را نباید خورد

بیچاره دل چه می کشد میان این زد و خورد !