رويا شاه حسین زاده

در كدام اسفند

آگهي تسليت مرگ من

در كدام روزنامه‌ي باطله

بغض كدام پنجره را

پاك خواهد كرد؟!

رويا شاه حسین زاده

مرد

اگر

بودم

نبودنت را غروب های زمستان

در قهوه خانه ی دوری

سیگار می کشیدم .

نبودنت

دود می شد

و می نشست روی بخار شیشه های قهوه خانه .

بعد

تکیه می دادم

به صندلی

چشمهایم را می بستم

و انگشتانم را دور استکان کمر باریک چای داغ حلقه می کردم

تا بیشتر از یادم بروی

 

نامرد اگر بودم

نبودنت را

تا حالا باید

فراموش کرده باشم

 

مرد نیستم اما

نامرد هم نیستم

 

زنم

 

ونبودنت

پیرهنم شده است .

رويا شاه حسین زاده

بخند کودک همسایه

 

من اندوههای زیادی را دیدم

که سر پیچ همین خیابان

چشم انتظار بزرگسالی تو هستند .