بچه که بودم

پائیز با روپوش از راه می رسید.

بزرگ تر که شدم، پسر همسایه بود ؛

سربازی که

اسمم را توی کلاهش نوشته بود.

مادرش می گفت:

گروهبان جریمه اش کرده که هفت شب کشیک بدهد.


آن وقت ها

دوستت دارم ها را نمی گفتند ؛

کشیک می دادند...