زندگی کمی دیوانگی می‌خواست

اما ما زیادی دیوانه شدیم

از تمام کافه‌ها بیرونمان کردند

ما زیادی دیوانه شدیم و

همه‌چیز را فراموش کردیم

غیر از خندیدن

به همه‌چیز خندیدیم و

خندیدن شغل ما شد

دیوانه که باشی

خودت هم نخندی

زخم‌هایت می‌خندند !