1------------------------

قلب من بی تو

آشیانۀ بر جای مانده

از کوچ پرستوئی ست

که هر گز

به لانه بر نمی گردد

و زاغ های فاصله

چوب هایش را

به یغما می برند !

2------------------------

و دیگر

هیچ عابری نمی داند

آنچه بر گونه ام می دود

دانۀ اشک ست

یا انعکاس پنجره

در چشمانم


او

باران را

دوست می داشت

3-------------------------

حتّی نبودنت هم

نعمت ست

که به شکرانه اش مرا

با مدادی پر از خیال تو

بر ذهن کاغذ

تصویر می کند

و من در چشم فرداها

تماشا می شوم !